بازاریابی را یکی از علمهای جوان حوزه مدیریت برشمرد.
در حالی که در گذشته رویکرد تولیدکنندگان کمتر منعطف به نگاه بازار بود و با نگاهی تولید محور در پی طراحی محصولات و فروش آنها بدون توجه به نیاز مشتریان بودند، این تفکر دوام چندانی نیاورد و با پیچیده شدن فضای رقابتی تا به امروز، به کارگیری چنین رویکردهایی کارساز نبود. در این شرایط علم بازاریابی با هدف مطالعه بازار و طرحریزی ارتباط با بازار جهت توسعه فروش محصولات از طریق رفع نیازهای مشتریان ظهور کرد.
در این تفکر بازاریابی مغز متفکر فروش است. به این معنی که با مطالعه بازار به طرحریزی برای توسعه فروش پرداخته و این برنامه را به واحدهای فروش که بازوهای اجرایی فرایند فروش هستند ابلاغ می نماید و پس از آن به کنترل عملکرد آنها پرداخته و اقدامات مقتضی را رد جهت اصلاح فرایندهای ارتباطی با بازار را پیشنهاد میدهد.
با وجود اینکه بازاریابی در جهان مدیریت به پارادایم روز تبدیل شده است، بسیاری از سازمانهای ایرانی هنوز درک کاملی از مفهوم بازاریابی نداشته و آن را تنها محصور در بازاریابی مستقیم (ویزیتوری) یا تبلیغات میبینند. به همین رو بسیاری از وظایف واحد بازاریابی به واحدهای فروش سپرده میشود و زمانی که واحد بازاریابی تشکیل میشود به اشتباه از این واحد نتایج انتظار رشد فروش در کوتاهمدت دارند.
از جمله عارضههایی که در نبود واحد بازاریابی در سازمانها به وقوع میپیوندند عبارتند از:
شناخت ناکافی از بازار،
عدم تدوین طرح های بازاریابی،
عدم طرحریزی تحقیقات بازاریابی در داخل سازمان،
عدم وجود برنامه و نظام مشخص در امور تبلیغات و برگزاری رویدادها
نظام بازاریابی
ما برای توانمندسازی سازمانها در حیطه بازاریابی، قابلیتهای زیر را در سازمانها ایجاد مینماید:
- طرحریزی و اجرای پروژههای تحقیقات بازار
- تدوین طرحهای بازاریابی
- اجرای طرحهای بازاریابی و تبلیغات
- طراحی سیستم رسیدگی به نظرات و شکایات مشتریان